کد مطلب: ۲۹۹۹
تعداد بازدید: ۱۷۷۲
تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۱:۰۳
نگاهی بر زندگی امام سجاد(ع)| ۹
امام سجّاد(ع) در مدینه، در عین آن که همواره با یادآوری مصائب جانگداز کربلا، عواطف و احساسات مردم را بر ضدّ یزیدیان تحریک می‌کرد، همواره آنان را نفرین می‌نمود و در انتظار آن بود که با قیام رادمردان خدا، انتقام خون حسین(ع) از آن‌ها گرفته شود.
امام سجّاد(ع) در اندیشه قیام برای نابودی شرکت‌کنندگان در قتل حسین(ع)
امام سجّاد(ع) در مدینه، در عین آن که همواره با یادآوری مصائب جانگداز کربلا، عواطف و احساسات مردم را بر ضدّ یزیدیان تحریک می‌کرد، همواره آنان را نفرین می‌نمود و در انتظار آن بود که با قیام رادمردان خدا، انتقام خون حسین(ع) از آن‌ها گرفته شود. در این راستا به ماجرای زیر توجّه کنید:
«مِنْهال بن عمرو» یکی از اهالی کوفه، می‌گوید:
برای انجام حجّ به مکّه رفتم و در حجاز به محضر امام سجّاد(ع) شرفیاب شدم، آن حضرت به من فرمود: از حَرْمَله (قاتل علی اصغر) چه خبر؟
عرض کردم: او زنده است و در کوفه سکونت دارد. امام سجّاد(ع)  دست‌هایش را به ‌سوی آسمان بلند کرد و گفت:
«اَللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ الْحَدِيدِ اَللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ النَّارِ.»
«خدایا! داغی آهن را به او بچشان؛ خدایا داغی آتش را به او بچشان!»
من از سفر حجّ به کوفه بازگشتم، باخبر شدم که مختار در کوفه قیام کرده است. با یکی از دوستانم سوار بر مرکب شده و به ‌قصد دیدار مختار و سلام بر او حرکت کردیم، نزد مختار رسیدیم، دیدیم مختار مرکب خود را طلبید و بر آن سوار شد و به محلّه کُناسه كوفه حرکت نمود. ما هم به آنجا رفتیم، در آنجا دیدیم مختار منتظر و چشم‌ به‌ راه کسی است. معلوم شد که او مأمورانی را برای دستگیری حرمله فرستاده است. طولی نکشید که مأموران حرمله را نزد مختار آوردند، مختار به او گفت: «حمد و سپاس خداوندی را که مرا بر تو مسلّط گردانید.» سپس مأموران اجرای حدود را طلبید و به آن‌ها فرمان داد: «دست‌های حرمله را قطع کنید.» آن‌ها این فرمان را اجرا کردند. سپس گفت: «پاهای او را نیز قطع کنید.» آن‌ها این فرمان را نیز اجرا نمودند. سپس آتش طلبيد، آتش شعله‌ور حاضر کردند و حرمله را در میان آتش افکنده و سوزاندند.
منهال می‌گوید: در این هنگام از روی تعجّب گفتم سُبحان‌الله، سبُحان‌الله. ناگاه مختار به من رو کرد و گفت: «چرا تسبیح گفتی؟!»
گفتم: در سفر حجّ امام سجّاد(ع) را دیدم، جویای حرمله شد، گفتم او زنده است، آن حضرت او را نفرین نمود و گفت: «خدایا داغی آهن و آتش را به او بچشان.» (اینک می‌نگرم که نفرین آن حضرت به‌ دست تو اجرا شده است.       از این‌رو تعجّب کردم و گفتم سبحان الله.)
مختار در حالی ‌که از این خبر، شادمان و هیجان‌زده شده بود گفت: «الله! الله! آیا به‌ راستی تو این سخن و نفرین را از امام سجّاد(ع) شنیدی؟»
گفتم: آری، به خدا.
در این هنگام، مختار از مرکب پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و آن را طول داد. سپس سجده طولانی به جا آورد. (به شکرانه این که خواسته امام سجّاد(ع) به‌ دست او اجرا شده است) آنگاه با هم از آنجا بازگشتیم تا به در خانه‌ام رسیدیم. به مختار گفتم: به من افتخار بده به خانه من بیا و امروز ناهار را نزد ما باش. مختار گفت:
«ای منهال! تو به من خبر می‌دهی که امام سجّاد(ع) سه بار حرمله را نفرین نمود، و سپس نفرین آن حضرت به ‌دست من اجرا شد، آنگاه مرا به غذا دعوت می‌کنی؛ امروز روز غذا خوردن نیست، بلکه روزی است که باید به شکرانه اجرای خواسته امام سجّاد(ع) به دست من، روزه گرفت.»[1]
 
تائید قیام مختار از طرف امام سجّاد(ع)
یکی از قیام‌های بزرگ شیعیان در اوّلین سال خلافت عبدالملک (سال ۶۵) قیام شیعیان کوفه به‌ فرماندهی «سليمان بن صرد» بود، که به «قیام توّابین» معروف است. آن‌ها ضربات سنگین بر دشمن وارد ساختند و سرانجام سلیمان در این قیام به شهادت رسید و سپاه او شکست خورد؛ ولی مختار دنباله قیام آن‌ها را گرفت و در سال ۶۶ هجری کوفه را در تحت تسلّط خود درآورد و بسیاری از سران سپاه عمر سعد را که در خون امام حسین(ع) شرکت کرده بودند، دستگیر کرد و با شدیدترین مجازات اعدام نمود. سپاه شام از طرف عبدالملک، به‌ فرماندهی ابن‌زیاد برای سرکوب شیعیان، به‌ سوی کوفه حرکت نمودند، در مسیر راه و در سرزمین موصل، سپاه مختار به ‌فرماندهی ابراهیم (فرزند مالک اشتر)، سر راه سپاه شام را گرفتند، و نبرد سختی درگرفت و سرانجام سپاه ابن‌زیاد شکست خورد و خود ابن‌زیاد به‌ دست ابراهیم کشته شد.[2]
سر بُریده‌ی ابن‌زیاد و سرهای گروهی از سران دشمن را نزد مختار آوردند، مختار بسیار شاد شد، آنگاه سر ابن‌زیاد را به مدينه نزد امام سجّاد(ع) و محمّد حنفيّه فرستاد. هنگامی ‌که سر ابن‌زیاد را نزد امام سجّاد(ع) آوردند، آن حضرت، صبحانه می‌خورد، فرمود: من هنگامی ‌که (در کوفه به‌ صورت اسیر) بر ابن‌زیاد وارد شدم، دیدم ابن زیاد صبحانه می‌خورد، و سر مبارک پدرم امام حسین(ع) را در کنارش نهاده است. در آنجا عرض کردم خدایا مرا نمیران تا این که هنگام خوردن صبحانه، سر بریده ابن زیاد را به من نشان دهی. شما و شکر خداوندی را که دعایم را به استجابت رسانید.
و مطابق روایت ابن‌نما، آن حضرت در این هنگام سجده شكر به جا آورد و در سجده گفت:
«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَدْرَكَ لِي ثَارِي مِنْ عَدُوِّی وَ جَزَى الله الْمُخْتَارَ خَيْراً.»
«حمد و سپاس خداوندی را که انتقام مرا از دشمنم گرفت. خداوند پاداش نیک به مختار عنایت فرماید.»[3]
به ‌این ‌ترتیب، می‌بینیم امام سجّاد(ع) در صحنه‌های سیاسی و اجتماعی جهان اسلام، حضور داشت و قیام مردان خدا را تائید می‌کرد.
در روایت دیگری می‌خوانیم؛ جمعی از سران کوفه در مورد سؤال از قیام مختار به مدینه آمدند و همراه محمّد حنفیّه به حضور امام سجّاد(ع) رسیدند. و سؤال خود را مطرح کردند. آن حضرت به محمّد حنفيّه فرمود:
«يَا عَمّ لَو أن‌َّ عَبداً زَنجِيّاً تَعَصَّبَ لَنَا أَهلَ البَيتِ لَوَجَبَ عَلَى النَّاسِ مُوَازِرَتُهُ وَ قَد وَلَّيتُكَ هَذَا الأَمرَ فَاصنَع مَا شِئتَ.»
«ای عمو! اگر برده‌ای سیاه‌پوست، به دفاع از ما اهل‌بیت(ع) تعصّب نمود، بر مردم واجب است که از او حمایت کنند. من زمام این کار را به‌ دست تو دادم، هر چه می‌خواهی انجام بده.»[4]
به ‌این ‌ترتیب می‌بینیم امام سجّاد(ع) نهضت‌های ضدّ طاغوتی و با جنبش‌های مکتبی را امضا و تائید می‌کرد، از گفتنی‌ها در این راستا این‌ که: امام سجّاد(ع) قبل از قیام فرزندش «زید» که قیام بر اساس تحصیل رضای آل محمّد(ص)، بر ضدّ هشام بن عبدالملک (دهمين طاغوت اموی) بود، از آن خبر داد و آن را ستوده و فرمود: پدرم از پدرش امیرمؤمنان على(ع) نقل کرد؛ در پشت کوفه مردی قیام کند که او را «زید» می‌گویند ... او و یارانش در قیامت، با شکوه خاصّی عبور می‌کنند، فرشتگان با اشاره به آن‌ها می‌گویند:
«هَؤلاءِ خَلَفُ الخَلَفِ وَ دُعَاةُ الحَقِّ.»
«اینها جانشینان صالحان پیشین، و دعوت‌کنندگان به حقّ هستند.»
آنگاه رسول خدا(ص) از آنان استقبال می‌کند و به زید می‌فرماید: «ای فرزندم! شما وظیفه خود را انجام دادید، اکنون بدون آن که از شما حساب بکشند، وارد بهشت شوید.»[5]
 
بازسازی نیروها توسّط امام سجّاد(ع)
پس از شهادت امام حسین(ع) و کشمکش‌های بنی‌امیّه، به ‌خصوص در عصر حکومت عبدالملک، زمانی فرا رسید که امام سجّاد(ع) در شدیدترین انزوای اجتماعی و سیاسی قرار گرفت. شیعیان از خطر گزند دشمن و به علل دیگر، پراکنده شدند. کار به‌ جایی رسید که تنها چهار نفر به ‌عنوان اصحاب خاص آن حضرت به ‌شمار می‌آمدند. در این مورد نظر شما را به حدیثی که به نام «حدیث ارتداد» معروف شده جلب می‌کنیم. امام صادق(ع) فرمود:
«اِرْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ إِلَّا اَربَعَةٌ؛ أَبُوخَالِدٍ الْكَابُلِيُّ وَ يَحْيَى بْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْن مُطْعِمٍ وَ جَابِرُ بنِ عَبدِالله الاَنصَاری، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ لَحِقُوا وَ كُثِّرُوا.»
«بعد از شهادت امام حسین(ع) همه مردم مرتدّ شدند، جز چهار نفر که عبارت‌اند از: ۱- ابو خالد کابلی؛ ۲- یحیی بن امّ‌طويل؛ ۳- جبیر بن مطعم؛    ۴- جابر بن عبدالله انصاری. سپس مردم به این افراد پیوستند و جمعیّت‌شان زیاد شد.»[6]
از این حدیث فهمیده می‌شود که امام سجّاد(ع) در وضع بسیار ناموزون و غربت جان‌سوزی قرار گرفت و تنها چهار نفر از افراد شجاع و مخلص در اطرافش بودند ولی کم‌کم افراد دیگری به آن‌ها پیوستند و جمعیّت‌شان بسیار شد.[7]
***
امام سجّاد(ع) در این عصر از ناحیه طاغوت عصرش عبدالملک در خطر شدید بود. به ‌طوری ‌که حجّاج بن یوسف ثقفی (استاندار عبدالملک در عراق) به مأمورین خود فرمان داد «یحیی بن امّ‌طویل» یکی از یاران نزدیک امام سجّاد(ع) را دستگیر کنند. او را دستگیر کرده و نزد حجّاج آوردند. حجّاج به او گفت: به علی(ع) ناسزا بگو! او اطاعت نکرد؛ حجّاج با کمال بی‌رحمی فرمان داد دست‌ها و پاهای او را قطع کنند. فرمان حجّاج اجرا شد و یحیی را با سخت‌ترین شکنجه‌ها کشتند.[8]
مطابق بعضی روایات، یحیی بن ام‌ّطویل، فرزند دایه (شیرده) امام سجّاد(ع) بود که در کوفه به محلّ کُناسه می‌رفت و در آنجا خطاب به مردم فریاد می‌زد:
«مَنْ سَبَّ عَلِيّاً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ نَحْنُ بِرَاءٌ مِنْ آلِ مَرْوَانَ ...»
«کسی که به علی(ع) ناسزا گوید، لعنت خدا بر او باد و ما از خاندان مروان بیزار هستیم ...»
و این آیه را می‌خواند:
«إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا.»
«ما آتش دوزخ را برای ستمگران آماده ساخته‌ایم.» (کهف/29)[9]
اشاره به این که آل مروان ستمگرند و سزاوار آتش دوزخ می‌باشند.
***
امام سجّاد(ع) در چنین محدودیّتی به تربیت شاگرد پرداخت و توانست ۱۷۰ شاگرد برجسته که هر کدام چراغی فروزان در جامعه اسلامی بودند تربیت کند. مانند؛ سعید بن جُبیر، سعید بن مسیّب، محمّد بن جُبير، ابوحمزه ثمالی و...[10]
 
 خودآزمایی
1- امام سجّاد(ع) کدام قیام­‌های ضدّ طاغوتی و یا جنبش‌های مکتبی را تائید کردند؟
2- مطابق «حدیث ارتداد» چه افرادی بعد از شهادت امام حسین(ع) مرتد نشدند؟
3- امام سجّاد(ع) چه تعداد شاگرد برجسته تربیت کردند؟ 4 نفر را نام ببرید.
 
  پی‌نوشت‌ها 
[1] . کشف الغمّة، ج ۲، ص ۳۱۲.

[2] . تتمّة المنتهى، ص ۵۹.

[3] . اعیان الشیعة، ج ۱، ص ۶۳۶.

[4] . بحار، ج ۲، ص ۳۶۵ - باید توجّه داشت که عدم دخالت مستقیم امامان(ع) در بعضی از قیام‌ها، به خاطر حفظ محور اصلی قیام‌ها بود که وجود امامان(ع) باشد.

[5] . مقاتل الطّالبیین، ص ۹۴.

[6] . معجم رجال الحدیث، ج ۲، ص ۹۹ - سفينة البحار، ج ۱، ص ۳۶۸ - مطابق بعضی از روایات، عدم ارتداد، به سه نفر نسبت داده شده است.

[7] . اشاره به این که آن جمعیّت در مکتب فرهنگی امام سجّاد(ع) بازسازی شدند و آب از دست‌ رفته به جوی خود بازگشت و بر جمعیّت شیعه و طرفداران خاندان رسالت، افزوده شد.

[8] . سفینة البحار، ج 1 ، ص 368 – بهجة الآمال، ج 2 ، ص 484.

[9] . سفینة البحار، ج 1، ص 368.

[10] . رجال شيخ طوسی، ص ۱۸۱ - رجال کشّی، ص ۱۱۹.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: